در شور باران
و در اتاقی از خاطره ها جان گرفته
با تپش گرمای نیمروز
و کلماتی که به تقلای هستی تو می رقصند.
صدای شور مهربانی می پیچد .
پرده ها مغرور از مولودی یک آغاز
و تو بر بلندا ایستاده آن روز
به آیینه ی بی تصویر زندگیت
چنگ می زنی.
زمان در اخبار پر حادثه لحظه ها
می نوازد آهنگ مهر .
می آیی
گرم و صمیمی
با سکوت دو چشم
پیچیده در بی تابی زمان.
فرشته کاظمی(از کتاب حقیقت زندگی من)